مژگان جان چهار سال چشم تن به جاده ها دوختم و روزها را شمرده ام و در انتظار آمدنت به پنجره تکیه کرده ام و آرام گریسته ام . غم دوریت را همیشه حس کرده و اشک هایم را در دل پنهان کرده ام شب ها به یاد تو شانه هایم را بر شانه ماه گذاشته ام تا از تب و تاب نبودنت آرام گیرم.


مژگان جان به دلم وسعت دریا را بخشیدم ، به سکوتم فرصت فریاد دادم و به قلبم جرئت پرواز دادم ولی نتوانستم سنگینی غم نیودنت را از قلبم بزدایم و هنوز هم نبودنت را باور ندارم. تو ای یار مهربان تو بودی که گاهی به جای باران و خورشید و ماه دست یاری به سرمان می کشیدی ای یار بی صدا ، ای نور بی نشان و ای آواز بی همتا در چهارمین سالگرد نبودنت بر سر مزارت در امامزاده ابراهیم بابلسر روز یکشنبه 25 اردیبهشت ساعت 4 بعدازظهر گرد هم مى آئیم تا آئین بزرگداشت نبودن مادری مهربان و همکاری مهربانتر را پاس بداریم .

خدایش رحمت کند و یاد و خاطره اش همیشه جاوید باد.
صبورا عباسی