سوگنامه ای برای شهربانوی پرهیزکار کتابخانه(کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه مازندران)
صبح شنبه چهارم شهریور با اندیشه تبریک گفتن به همکاران دانشگاهی بمناسبت روزکارمند زودتر از روزهای گذشته وارد دانشگاه شدم . طبق معمول وارد اتوما سیون شدم . بیشتر می خواستم واکنش همکاران را بابت یادداشت روزکارمند بدانم اما یک پیام غافلگیرم کرد. آنهم درگذشت دردمندانه یک همکار در روزی که بنامش در تقویم ثبت شد. روزی که بیش از گرامی داشت بدرد درج در تقویم می خورد !. مدیریت ده ساله ام در روابط عمومی دانشگاه موجب ارتباط با اقشار مختلف دانشگاهی شد . برهمین اساس زنده یاد فقیده سعیده شهربانوعباس زاده را می شناختم. بانوی مومنه و متدینه ای که متاثر از سختی های روزگار مجبور شد بجای خانه داری و برای تامین معاش در دانشگاه کارکند . آنچه در روز تشیع از اهالی زادگاهش – روستای ملاکلای کیاکلا- جویا شدم این مرحومه در تمام طول زندگی اش سختی و مرارت فراوان کشید . با این حال در تربیت فرزندان بسیار کوشید. او برای دخترانش هم مادر بود و هم پدری می نمود . در پانزده سالی که در بخش های مختلف دانشگاه کار می کرد بسیار صبور ، مودب و باوقار بود . و همه همکاران و مسوولان از او راضی بودند. اما طی دوسال اخیر دچار بیماری گردید و تن دردآلود و رنجورش با سختی های زمانه عجین شد . وقتی همکاران به عیادتش می رفتند ممنون دار محبت های آنان بود و می گفت جز دعا کاردیگری از دستش برنمی آید . دیروز وقتی به اتفاق تعداد معدودی از کارکنان !!! که بیشتر از همکاران کتابخانه بودند به مراسم تشیع رفتیم بخش دیگری از زوایای زندگی بانویی که با عزت نفس برای یک زندگی آبرومندانه تلاش می کرد برای من روشن شد. زندگی ساده ، مومنانه و البته با مشقت! و البته عصبانی از دست خودم که چرا نمی توانم برای همکاران و هم نوعان قدمی بردایم .
زنده یاد عباس زاده این اواخر خوشحال از اینکه می تواند با مختصر مقرری از کارافتادگی برای خانواده اش تکیه گاهی مطمن باشد با بیماری و شدائد زمانه دست وپنجه نرم می کرد اما اجل مهلت نداد و غم فراقش را برای دخترانش به یادگار گذاشت. مویه ها و غمگنانه های زنان ملاکلایی در روز تشیع این بانوی پرهیزکار بر درستی نامی که داشت صحه گذاشت . آری او واقعا شهربانوبود. امیدوارم این نوشته یادنامه ای باشد برای بانویی که جامعه دانشگاهی را با عروجش سوگوارنمود وبا مرگ زودهنگامش خاطرات خواهران بهشتی و آسمانی مان رضایی و دولتیان و باغبان باصفای مرکزی روانشاد غلامی را زنده نمود.
با آرزوی غفران و رحمت واسعه الهی برای این مرحومه ، صبر و اجربرای بازماندگان از خوانندگان این سطور درخواست می کنم در صورت امکان چند سوره برایش تقدیم نمایند. روحش شاد وبهشت برین ارزانی اش باد.
نوشته ایرج نیازآذری
+ نوشته شده در ۱۳۹۱/۰۶/۰۶ ساعت 9:6 توسط حسین نریمانی
|
یکی از اهداف مهم وبلاگ ایجاد محیطی صمیمی برای تبادل افکار و نزدیک شدن کتابداران استان در راستای رسیدن به هدف اصلی همان تشکیل انجمن علمی کتابداری وطلاع رسانی شاخه مازندران ، بوده است که خوشبختانه در این راه موفق بوده است، چراکه بستری ایجاد شد تا با همفکری و تلاش، کتابداران این استان به هم اندیشی برسند و گام اول در ایجاد انجمن را، استوار بردارند.و به یاری خداوند متعال با شکل گیری رسمی انجمن، تمام اطلاعات، اخبار و فعالیت های مربوط به انجمن در این وبلاگ منتشر می شود.